حجت الاسلام احمد قادری، از روحانیون مبلغی است که فعالیت های بین المللی خود را با یادگیری زبان پرتغالی آغاز کرد وی متولد 1364 از شهر مقدس قم است و حدود 20 سال سابقه فعالیت های دانش آموزی دارد
او فاصله ی زمانی بهمن ماه 1397 تا خردادماه 1398، را به تبلیغ در شهرهای گویانیا و گوارانتا در کشور برزیل پرداخت و در مراکزی چون: کلیسا، خانه سالمندان، تلویزیون، رادیو، کشتارگاه و مدارس، به اجرای برنامه پرداخت.
آنچه می خوانید، گزارشی از فعالیت های تربیتی این مبلغ حوزه علمیه قم در مدارس برزیل و حضور در کلاس های دانش آموزی در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش است.
ابتدا عرض کنم ما در برهه و مقطع زمانی حساسی قرار گرفتیم که فضای مسموم تبلیغات غربی روی نوجوان، جوانان و حتی کودکان ما سایه انداخته.
امام راحل رضوان الله تعالی علیه تاکید داشتند که کار را باید از کودکان آغاز کرد و میفرمودند: «امید من به شما دبستانیهاست» یا در جای دیگری تاکید داشتند که «بچهها را از ابتدا خوب بار بیاورید، که دانشگاه دیر است»، این یک حقیقت غیر قابل انکاراست. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در بیانی بسیار زیبا و حکیمانه خطاب به امام مجتبی علیه السلام فرمودند: إِنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأرضِ الخالِیَةِ ما اُلقِيَ فيها مِنْ شيءٍ قَبِلَتْهُ ، فبادَرْتُكَ بالأدبِ قبلَ أن يَقْسُوَ قلبُكَ و يَشتغِلَ لُبّكَ؛ دل نوجوان، همچون زمين خالى است كه هر بذری در آن افكنده شود این بذر به بار مینشیند؛ از اين رو، من پيش از آن كه دلت سخت و فكرت مشغول شود به تعلیم و تربيت تو پرداختم. لذا باید به فکر نوجوانان بود و آنها را دریافت.
با توجه به تجربهی حدود بیست ساله سابقه تدریس برای کودکان و نوجوانان،وقتی با کودکان مسیحی برخورد کردم، آنها را مستعد دریافت آموزههای دین دیدم.افسوس میخوریم که چرا در امر تربیت، چه داخلی و چه خارجی این همه کوتاهی میکنیم.
گرچه فضای تربیتی در مدارس آموزش و پرورش، به هیچ عنوان با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست و تلاش های خوبی درخصوص فعالیت های دینی و تبلیغی در مدارس صورت گرفته، اما تا رسیدن به نقطه مطلوب، هنوز فاصله داریم. تبلیغ خارج از کشور هم همینطور؛ متاسفانه برنامه ریزی لازم برای حضور مستمر روحانی و مبلّغ دینی در فضای خارج از کشور، بسیار ضعیف است! امام کرارا بر تبلیغ و کار فرهنگی مستمر در خارج از کشور تاکید داشتند و می فرمودند: ما تبلیغاتمان در خارج بسیار ناقص است و اشخاصی که از خارج میآیند اینجا و با من ملاقات میکنند، همه از این مطلب شکایت دارند که در خارج، تبلیغات کم است.
به یقین میتوانم اعلام کنم مناطقی از برزیل که بنده در آنجا فعالیت تبلیغی داشتم، نه قبل از بنده کسی کار تبلیغی کرده بود، و نه بعد از بنده تا امروز، فردی برای کار تبلیغی اقدام نکرده است.
*تاسیس مدارس اسلامی در برزیل، یکی از آرزوهای من
یکی از آرزوهای من این است به همراه همسرم که سال ها تجربه کار دانش آموزی دارد، شعبه هایی از مدارس اسلامی در شهرهای مختلف برزیل تاسیس کنم و دانش آموزان مسلمان و غیر مسلمان رو پذیرش کنیم تا بتونیم به یاری خدا، آرام آرام معارف اسلامی و اهل بیت علیهم السلام را در ذهن بچه ها تزریق کنیم، من به این اصل، ایمان دارم به راحتی میشود قله قلب های بچه ها رو فتح کرد آنها نیز این آمادگی رادارند. البته این کار طبیعتا سختی خودش را دارد، از حضور بلند مدت در منطقه گرفته تا دریافت مجوزهای قانونی از دولت برزیل، هزینه های لازم برای ایجاد این مراکز و همکاری با سفیر و رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در برزیل؛ همه این کارها از لوازم ضروری است؛ اما به اعتقاد من، باید یا علی این کار را گفت تا خدا هم کمک کند.
*دانش آموزان برزیلی، مجذوب لباس روحانی
همزمان با ایام میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام در نیمه ماه مبارک رمضان، با تعداد قابل توجهی لوازم التحریر و بادکنک، به یکی از مدارس دانش آموزان بی سرپرست رفتم، چون از قبل با هماهنگی رفته بودم، مدیر مدرسه خواهش کرد اگر امکان دارد معلم بچه ها سر کلاس شما باشد، مانع نشدم، وارد کلاس شدم و بچه ها روی پا ایستادند. از آنها خواهش کردم بنشینند. با نام خدا، شروع کردم، خودم رو معرفی کردم و گفتم یک معلم روحانی از کشور ایران اسلامی هستم. نگاه نخست بچه ها به لباس روحانیت ، بسیار جالب بود. عبای سیاه روی شانه ها و عمامه سفید رنگ روی سَرَم، چشم های بچه ها رو به خودش خیره کرده بود. این اولین باری بود بچه ها چنین صحنه ای می دیدند. خیلی از بچه ها، اصلا اسم ایران و اسلام و روحانی رو نشنیده بودند، بعد یکی یکی اسم بچه ها رو سوال کردم. برای خودم جالب بود که اسم بعضی از بچه ها، مطابق نام انبیاء الهی علیهم السلام و حواریون حضرت عیسی علیه السلام که در کتاب مقدس آمده، بود.
ازبچه ها پرسیدم نظرتون درباره مریم مقدس علیهاالسلام چیست؟ البته جوابی که دادند طبق آموزه های اعتقادی مسیحیان بود گفتند: مریم مادر خداست و برای ما خیلی مورد احترام هست ( منظورشون از خدا، همون حضرت عیسی علیه السلام بود.) بعد من گفتم: بچه ها! میدونستید شخصیت حضرت مریم برای همه ی ما مسلمان ها خیلی احترام داره؟ براشون جالب بود... . گفتم: خیلی از دختر خانم ها توی ایران، اسمشون مریم است. این نکته بچه ها رو به شعف وا داشت. بعد به بچه ها گفتم: میخوام چند تا سئوال کنم و به شما جایزه بدم. از اسامی و تعداد پیغمبران سوال کردم، که البته تقریبا همه بلد بودند و به چند نفر جایزه دادم. بعد پرسیدم: کدام یک از شما اسم اولین پیغمبر و آخرین اونها را بلداست؟
بعضی اجازه میگرفتند و جواب اولین پیغمبر رو درست میگفتند اما در مورد آخرین پیامبر، هر چه صبر کردیم، کسی غیر از حضرت عیسی علیه السلام، جواب دیگری بلد نبود. من متوجه خجالت زدگی معلم کلاس شدم، لذا او هم سوال کردم که متاسفانه او هم بلد نبود. تا اینکه یکی از دانش آموزان از آخر کلاس بلند شد و گفت: من فکر کنم که بلدم. اصلا باورم نمیشد که ادعای این دانش آموز، حقیقت داشته باشه، از او دعوت کردم تا آمد جلو. بعد گفت: آخرین فرستاده و پیامبر خدا محمد است. تا این جمله رو گفت، من از خوشحالی واقعا نمی دونستم چه کار کنم. جوابش را تایید کردم و به بچه ها گفتم تشویقش کنند، به او هدیه دادم و برایش کاردستی درست کردم. (بعد از کلاس خودم رو ملامت کردم که چرا از این دانش آموز نپرسیدم که تو این اسم رو از کجا بلد هستی؟!) بعد مقداری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و کتاب او قرآن و خاتمیت آن حضرت صحبت کردم.
پس از اجرای برنامه، با درخواست مدیر، نشستم و بچهها دورم حلقه زدند. سئوالاتی کودکانه با چاشنی کنجکاوی. از من میپرسیدند؛ کشور ایران که گفتید، کجا قرار داره؟ این کلاه چیه روی سر شماست؟(منظورشون عمامه بود) من هم توضیحمیدادم. مثلاً میپرسیدند: ایرانیها چه غذایی میخورند و چه غذایی دوست دارند؟ بچه ها چه بازی رو دوست دارند؟ و ....
*نگاه مثبتِ مدیرِ برزیلی مدرسه غیر انتفاعی به اسرائیل !
مدرسهای دیگری رفتم که غیر انتفاعی بود. جالب بود که سن دانش آموزان این مدرسه، ازسه چهار سال شروع می شد و تا پیش دانشگاهی ادامه پیدا میکرد(البته به صورت تفکیک شده و مجزا). مدرسه سرسختی بود و به راحتی مجوز ورود به هر کسی رو نمیداد. غیر از این، بنده کاملا شخصی اقدام کرده بودم و هیچگونه معرفی یا مجوزی از سفارتخانه و یا مراکز دیگر دولتی نداشتم. بعد از مدت ها، به بهانهی تدریس و آموزش زبان فارسی به دانش آموزان، با هماهنگی، وارد مدرسه شدم. ورودی مدرسه، مدیر ایستاده بود تا با من گفتگو کند. بعد از سلام و احوالپرسی از من پرسید: شما اهل کجا هستی؟ گفتم ایرانی هستم. یک مسلمان ایرانی و سوال کردم: شما ایران را می شناسید؟ گفت: ایران رو نه ولی اسرائیل رو میشناسم و به آنجا هم سفر کردهام. اینجا بود که تازه فهمیدم هنوز چقدر باید کار کرد. اینکه یک مدیر مدرسه، از هزاران کیلومتر آن طرف تر، با چه هدف و انگیزه ای مسافرت به خاورمیانه داشته و فقط به فلسطین (اسرائیل) سفر کرده! نکته قابل توجه اینکه تا زمانی که در آن شهر بودم، هر چه تلاش کردم، دیگر اجازه ورود به مدرسه را به من ندادند.
*آشنایی دانش آموزان با نام ایران اسلامی
به هر صورت، سر کلاس ها رفتم. چون با هماهنگی یکی از معلمان مدرسه رفته بودم، فضا کاملا مهیا بود و در هر کلاسی حاضر میشدم، بچه های کلاس دوم و سوم و چهارم، باتفاق معلم خود، به استقبال من می آمدند. در همه کلاس ها بعد از بردن نام خدا، ابتدا خودم رو یک مسلمان ایرانی معرفی می کردم. بعد، از بچه ها میخواستم که یکی یکی بایستند و اسم خودشون رو اعلام کنند. در برخی کلاس ها، به بچه ها می گفتم که زبان ما ایرانی ها، فارسی است و من امروز میخوام چند جمله فارسی به شما آموزش بدم. دفترهاشون رو آماده می کردند و بنده جملاتی مثل «من پدر و مادرم را دوست دارم» را با حروف لاتین روی تخته می نوشتم تا بچه ها هم بازنویسی کنند. بعد درباره ی ایران اسلامی و هموطنان خونگرم خودمون گفتم و از مهمان دوست بودن ایرانی ها، که خیلی مورد توجه دانش آموزان قرار گرفت.
* علاقه دانش آموزان برزیلی به معلم مسلمان ایرانی
از بچهها سؤالات مخلف دینی(با توجه به باورها و اعتقادات مشترک اسلام و مسیحیت) میپرسیدم و جایزه میدادم. پایان حضور در هر کلاسی، با گرفتن عکس یادگاری با دانش آموزان، عجین شده بود. بنده هم به این احساسات همراه با محبت بچه ها، پاسخ مثبت میدادم.
مثلا در یک مورد، زنگ نقاشی بچه ها بود و یکی از کلاس ها، داخل محوطه فضای سبز مدرسه برگزار شده بود و بنا شد که برای آن کلاس، در همان فضای سبز، برنامه داشته باشیم. بچه ها ضمن نقاشی کشیدن، به صحبت های من گوش میدادند. در پایان به خاطر محبتی که داشتند، نقاشیهای خودشان را به من هدیه دادند.
از هر فرصتی برای ارتباط گیری با کودکان و نوجوانان استفاده می کردم؛ چون به تاثیر پذیری نوجوان، ایمان داشتم و دارم. خصوصا اگر این ارتباط همراه با محبت و روی خوش باشد که دیگر معجزه می کند.
*تبیلغ دانش آموزی حتی در مطب دکتر
به دندانپزشکی رفته بودم. دندان پزشک دو پسر دوقلو داشت. گرچه چون خارجی و غریبه بودم از من خجالت میکشیدند، اما با محبت، ارتباط برقرار کردم و شروع به صحبت کردیم و برایشان کاردستی درست کردم. یا مثلا در برخی فروشگاه ها و مراکز تفریحی که از جهت شرعی و اخلاقی، امکان حضور در آنجا فراهم بود و یا لابی هتل و هر جای دیگه، از این فرصت سعی میکردم نهایت استفاده را در ارتباط گیری و القای محتوای دینی به بچه ها، داشته باشم. این موضوع زمانی قوّت گرفت که چند برنامه رایو _ تلویزیونی داشتم و تا اندازه ای شناخته شده بودم، بعضی از اماکن و خیابان هایی که میرفتم، بچه ها من رو به والدینشون نشان می دادند و بنده از این فرصت، نهایت استفاده ی تربیتی رو می کردم.
*القای مفاهیم اسلامی در کلیسای کاتولیک ها به بچه ها
یک نوبت به صورت ویژه برای اجرای برنامه، به بزرگترین کلیسای شهر گوارانتا دعوت شدم. کشیش های مسیحی که تا قبل از آن، بعضی برنامه های دانش آموزی بنده را دیده بودند، ترغیب شدند که در یکی از روزهای یکشنبه که مراسم رسمی کلیسا برگزار می شود، بخشی از فرصت مراسم را به بنده واگذار کنند تا برای کودکان و نوجوانان حاضر، برنامه اجرا کنم. رفتم روی سن و با نام خدا شروع کردم. خودم را به عنوان یک روحانی مسلمان ایرانی معرفی کردم و گفتم که من در ایران، معلم بچه ها هستم و برای آنها برنامه اجرا میکنم. برای مخاطبین، همین که یک شخصیت مذهبی با لباس فرم خاص، عمر خودش را برای ارتباط گیری با بچه ها گذاشته بود، بسیار جالب توجه بود.
بعد از اشاره مختصری به شباهت های اسلام و مسیحیت، گفتم میخوام برای بچه ها کاردستی درست کنم و به اونها هدیه بدم. در آن جلسه خیلی سخنرانی نکردم. بچه ها دور من حلقه زدند. با قیچی، کاغذ ها رو برش می زدم و با بچه ها صحبت میکردم. به بچه های کوچک تر، بادکنک های رنگی میدادم و به نوجوان ها، کاردستی کاغذی. برای بعضی کلاه یا تاج درست میکردم. بعضی خرگوش میخواستند. عده ای پرنده سفارش میدادند؛ کاردستی مسجد(شامل گنبد و دو گلدسته)، مشتری های خاص خودش رو داشت؛ اما کاردستی پروانه برای خیلی ها جالب توجه بود که در برخی موارد، شاهد تشویق بچه ها و والدین شان می شدم.
بالغ بر 70 - 80 نفر کودک و نوجوان حضور داشتند که همه تا لحظات آخر صبر کردند هدیه خود رابگیرند و بعد از کلیسا خارج شوند. نکته جالب توجه این بود که یک لحظه دیدم پدر روحانی کلیسا و کارکنان نیزدر صف منتظرند تا برای آنها هم کاردستی درست کنم که البته نا امیدشون نکردم.
*اجرای برنامه در یکی از مدارس فنی و حرفه ای
تلویزیون محلی گورانتا بعد از مشاهده برنامه های دانش آموزی متعدد، از بنده دعوت کرد تا به یکی از مدارس فنی و حرفه ای برویم تا ضمن بازدید و اجرای برنامه برای دانش آموزان، گزارشی از برنامه ی ما تهیه کنند.
راننده مدرسه آمد جلوی هتل و به مدرسه رفتیم. من نمی دانم قبل از رفتنم، مسئولان مدرسه چه توضیحاتی به بچه ها داده بودند؛ اما همین مقدار بگویم که همه نگاه های بچه ها، علامت سئوال و اضطراب بود. شاید تصوّرآنها از بنده، بازرسی بود که برای سرکشی به مدارس سر میزند.
به هر صورت وارد مدرسه شدم. دو گروه از دانش آموزان را برای استقبال از بنده آماده کرده بودند. یکی گروه موزیک و دیگری گروه رقص دانش آموزان که طبق فرهنگ برزیل، برای میزبانی از میهمان ویژه، اجرا می کردند.
با درخواست بنده صرفا گروه موزیک به اجرای برنامه پرداخت و از بقیه بچه ها عذرخواهی کردم. بعد تعدادی از بچه ها روی زمین و تعدادی روی صندلی نشستند و حلقه ای تشکیل دادند که براشون برنامه اجرا کنم.
*تلاوت آیات سوره توحید در جمع دانش آموزان مسیحی
با نام خدا خودم را معرفی کردم. یک معلمِ مسلمان که اصالت ایرانی دارم. بعد پرسیدم: شما ایران را میشناسید؟
افرادی که پاسخ مثبت ضمنی دادند، به تعداد انگشت های دست هم نبودند فهمیدم مطالعات جنبی آنها باعث شده که شناخت اجمالی از ایران داشته باشند. با شروع به تلاوت آیات سوره مبارکه توحید به صورت ترتیل، توجه همگان به برنامه جلب شد و بعد که شروع به ترجمه سوره کردم، نگاه های با دقت دانش آموزان، توجه مرا به آنها افزایش داد. به بچه ها گفتم ما مسلمان ها مثل شما مسیحیها، دین داریم و به اون معتقدیم. دین شما مسیحیت است و دین ما اسلام. پیامبر شما حضرت عیسی علیه السلام است و پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله، با این تفاوت که ما پیامبر شما رو به عنوان یکی از پیامبران اوالعزم و بزرگ خدا قبول داریم.
گفتم همان طور که پیامبر شما عیسی مسیح علیه السلام صاحب کتاب آسمانی به نام انجیل است، پیامبر ما هم برای ما کتاب مقدس قرآن کریم را از طرف خدا آورده تا راهنمای مردم باشد.
بعد، از خاتمیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و اعتقاد به تمام پیامبران سخن گفتم و در نهایت هم با چند سوال از بچه ها درباره اسامی پیامران، فرشتگان الهی و...، به کسانی که پاسخ ها درست میدادند، هدیه دادم.
در خلال صحبت، قیچی به دست، مشغول درست کردن کاردستی با کاغذ بودم و بچه ها از این موضوع، خوشحال بودند و منتظر، تا نوبت آنها برسد و کاردستی تحویل بگیرند. تا جایی که خاطرم هست، به همه دانش آموزان، کاردستی دادم بحمدالله، کسی دست خالی از آنجا بیرون نرفت.
بعد از پایان برنامه، به همراه مسئولین مدرسه، از کلاس های مختلف هنری و صنایع دستی شامل: گلدوزی روی پارچه، نقاشی روی اجسام و کاغذ، طراحی و عکاسی و ...، بازدید کردیم.