ستاد همکاریها/ حضرت امام محمدباقر(ع) در اول رجب سال ۵۷ ق در مدينه به دنيا آمد در دوران امامت آن حضرت، از سال ۹۶ ق كه مقارن با سالهاي پاياني حكومت جور بني اميه و ضعف آن بود، فرصتي فراهم شد تا آن بزرگوار به تقويت بنيانهاي فكري و فرهنگي مسلمانان بپردازد.
عصر امام وباقر (ع ) و همچنين در دوران امامت فرزندش امام جعفر صادق(ع) بسياري از علوم شكوفا شد و شاگردان آن دو بزرگوار، برخي از علوم را گسترش داده، علوم جديدي را نيز ابداع كردند و دست به يك انقلاب وسيع فرهنگي زد و با تربيت شاگردان برجسته، فقه آل محمد(ص) خط فكري تشيُّع را آشكار ساخت.
امامان شیعه علیهم السلام که از علوم الهی ولدنی بهرمند بودند، علی رغم دانش وآگاهی ومدیریت شایسته ای که داشتند به علت ستم گری رقبای بی کفایت و ریاست طلب خود از حق شرعی و میراث مسلمین که رسول خدا صلی الله علیه وآله برای آنان تعیین کرده بود کنارزده شدند و مسلمانان از حکومت عالمانه وعادلانه آنان محروم شدند، و همه ی عقب افتادگی ها و مشکلات جهان اسلام نیز به همین ظلم و ستم برمی گردد.
از شاهکارهای عصر امام باقر علیه السلام ضرب سكه ى اسلامى و بی نیاز کردن بلاد اسلام از مسكوكات رومى بود که فرهنگ اقتصاد اسلامی را بار دیگر بعد از حضرت علی علیه السلام احیا نمود.
هر چند متاسفانه این اقدام به نام سکه مروانی از آن یاد می شود و حتی مورخین شیعه نیز وقتی سخن از اولین سکه اسلامی به میان می آید بی آنکه به نقش تعیین کننده امام باقر علیه السلام اشاره کنند ، ابتکار عمل ضرب این سکه را به عبد الملک مروان نسبت می دهند!
*ماجرای ضرب سكه ى اسلامى به دستور امام باقر عليه السلام
در سده ى اول هجرى صنعت كاغذ در انحصار روميان بود و مسيحيان مصر نيز كه كاغذ مى ساختند به روش روميان و بنا بر مسيحيت نشان «اب و ابن و روح »بر آن مى زدند،«عبد الملك اموى »مرد زيركى بود، وقتی این كاغذ را ديد و در مارك آن دقيق شد گفت؛ آن را براى او به عربى ترجمه كنند، چون معناى آن را فهمید خشمگين شد، چرا در مصر كه كشورى اسلامى است بايد مصنوعات چنين نشانى داشته باشد،بى درنگ به فرماندار مصر نوشت از این پس بر كاغذها شعار توحيد -شهد الله انه لا اله الا هو- بنويسند و به فرمانداران ساير بلاد اسلامى نيز فرمان داد كاغذهايى را كه نشان مشركانه ى مسيحيت دارد از بين ببرند و از كاغذهاى جديد استفاده كنند.
كاغذهاى جديد با نشان توحيد اسلامى رواج يافت و به شهرهاى روم نيز رسيد وقتی خبر به قيصر بردند او در نامه يى به «عبد الملك »نوشت: صنعت كاغذ همواره با نشان رومى بوده اگر سیاست تو در منع آن درست است، پس خلفاى گذشته ى اسلام خطا كار بوده اند و اگر آنان به راه درست رفته اند ، پس تو دراشتباه هستى ، من همراه اين نامه براى تو هديه اى لايق فرستادم و دوست دارم كه اجناس نشان دار را به حال سابق واگذارى و پاسخ مثبت تو موجب سپاسگزارى ما خواهد بود.
عبد الملك هديه را نپذيرفت و به قاصد قيصر گفت:اين نامه پاسخى ندارد.
قيصر بار ديگر هديه اى دو برابر هدیه قبل براى او فرستاد و نوشت:
گمان مى كنم چون هديه را ناچيز دانستى نپذيرفتى،اينك دو برابر فرستادم و مايلم هديه را همراه با خواسته ى قبلى من بپذيرى.
عبد الملك باز هديه را رد كرد و نامه را نيز بى جواب گذاشت.
قيصر اين بار به عبد الملك نوشت:دو بار هديه ى مرا رد كردى براى بار سوم هديه را دو برابر سابق فرستادم ،سوگند به مسيح اگر اجناس نشان دار را به حال پيش برنگردانى فرمان مى دهم تا زر و سيم را با دشنام به پيامبر اسلام سكه بزنند و تو مى دانى كه ضرب سكه ويژه ى ما روميان است، آنگاه چون سكه ها را با دشنام به پيامبرتان ببينى عرق شرم بر پيشانيت مى نشيند، پس همان بهتر كه هديه را بپذيرى و خواسته ى ما را بر آورى تا روابط دوستانه مان چون گذشته پا بر جا بماند.
عبد الملك در مانده شد و گفت؛ فكر مى كنم ننگين ترين مولودى كه در اسلام زاده شده من باشم زیرا سبب اين كار شدم تا به رسول خدا (ص) دشنام دهند بر این اساس با مسلمانان به مشورت پرداخت ولى هيچكس نتوانست چاره اى بيانديشد، در این حال يكى از حاضران به عبد الملك گفت: تو خود چاره را مى دانى اما به عمد آن را وا مى گذارى!
عبد الملك گفت:واى بر تو،چاره اى كه من مى دانم چیست؟
گفت:بايد از«باقر»اهل بيت چاره ى اين مشكل را بجويى.
عبد الملك گفتار او را تصديق كرد و به فرماندار مدينه نوشت «امام باقر» (عليه السلام) را با احترام به شام بفرستد و فرستاده ى قيصر را نیز در شام نگهداشت تا امام عليه السلام به شام آمد و داستان را به او عرض كردند.
حضرت فرمود: تهديد قيصر در مورد پيامبر (ص) عملى نخواهد شد و خداوند اين كار را بر او ممكن نخواهد ساخت ، راه چاره نيز آسان است،هم اكنون صنعتگران را گرد آور تا به ضرب سكه بپردازند و بر يك رو سوره ى توحيد و بر روى ديگر نام پيامبر (ص) را نقش كنند ، بدين ترتيب از مسكوكات رومى بى نياز مى شويم و توضيحاتى نيز در مورد وزن سكه ها فرمود؛ تا وزن هر ده درهم از سه نوع سكه هفت مثقال باشد و نيزفرمود؛ نام شهرى كه در آن سكه مى زنند و تاريخ سال ضرب را هم بر سكه ها درج كنند.
*عیار سکه های باقری
امام عليه السلام فرمود:سه نوع سكه ضرب شود،نوع اول هر درهم يك مثقال و ده درهم آن 10 مثقال، نوع دوم هر ده درهم 6 مثقال و نوع سوم هر ده درهم 5 مثقال باشد بدين ترتيب هر سى درهم از سه نوع 21 مثقال مى شد و اين برابر با سكه هاى رومى بود و مسلمانان موظف بودند سى درهم رومى كه 21 مثقال بود بياورند و سى درهم جديد بگيرند.
عبد الملك دستور امام را عملى ساخت و به همه ى شهرهاى اسلامى نوشت كه معاملات بايد با سكه هاى جديد انجام شود و هر كس از سابق سكه اى دارد تحويل دهد و سكه ى اسلامى دريافت دارد،آنگاه فرستاده ى قيصر را از آنچه انجام شده بود آگاه ساخت و باز گرداند.
قيصر را از ماجرا خبر دادند و درباريان از او خواستند تا تهديد خود را عملى سازد،قيصر گفت: من خواستم عبد الملك را به خشم آورم و اينك اين كار بيهوده است چون در بلاد اسلام ديگر با پول رومى معامله نمى كنند
منبع ؛«المحاسن و المساوى بيهقى »ج 2 ص 232) - 236 چاپ مصر).