تربیت از موضوعات مهم انسانی است که از دیرباز مورد توجه اهل خرد بوده است و درباره آن مکتوبات بسیاری موجود است و هرکس نگاه خود را که بر اصولی استوار بوده به رشته تحریر درآورده است. اکنون که یک قرن از ایجاد نظام رسمی آموزش و پرورش میگذرد میتوان نحوه عملکرد این نهاد را بررسی کرد که چه میزان در تعلیم و تربیت موفق بوده است تا ضعفها در این باره احصا شود؛ چراکه به قول سعدی علیهالرحمه «چون بود اصل گوهری قابل/ تربیت را در او اثر باشد» از آنجایی که اکثر ابنای بشر گوهری قابل دارند، باید بر موضوع تربیت تدقیق کرد و بهترین راه و روش تربیتی را در پیش گرفت.
پایگاه اطلاع رسانی ستاد همکاریها به نقل از سرویس جامعه ایکنا، به مناسبت هفته «تربیت اسلامی» گفتوگویی با علیرضا رحیمی، کارشناس تعلیم و تربیت، مؤلف کتابهای درسی در حوزه دینی و هدیههای آسمانی، مدیرعامل انتشارات سروش و نویسنده کتاب «تعلیم و تربیت بصیرتگرا» انجام داده است که در ادامه مشروح آن را میخوانید.
منظور از تربیت اسلامی چیست؟
وقتی از تربیت صحبت میشود یعنی درباره یادگیری نافع صحبت میکنیم که در رشد فرد اثرگذار است. بسیاری از یادگیریهای ما غیرنافع هستند و در رشد ما تأثیری ندارند یا حتی ممکن است اثر منفی هم داشته باشند. اساساً تربیت را یادگیری نافع تلقی کنیم بههمین دلیل تعبیری بهنام تربیت ناسالم، نامناسب و آسیبزا تعابیر غلطی هستند.
منظور از تربیت و یادگیری نافع، یادگیریهای مورد تأیید و مورد نظر دین است؛ مثل آموزش ریاضیات، خواندن و نوشتن یا حتی بستن بند کفش یادگیری نافع است که برای فرد مفید و لازم است. تربیت اسلامی عبارت است از مصادیق یادگیریهایی که از نظر دین مورد نیاز و مفید است.
مبانی تربیت اسلامی چیست؟
تربیت اسلامی عبارت است از تمام آنچه را که مبنای عمل تربیتی میتواند قرار بگیرد که میتوان به تعبیری از مباحث فلسفی، برنامهریزی درسی و اجرایی در کلاس درس و عمل والدین اشاره کرد. مبنای اندیشهورزی برای تولید نظریههای تربیتی در حوزه فلسفه، تربیتی است که مبتنی بر فلسفه تربیت است. تا جاییکه به انتخاب، گزینش، سازماندهی محتوا و طراحی فعالیتهای یادگیری که بخشی از آن به کتابها و برنامههای درسی مربوط میشود، همه میتواند تحت عنوان مبانی تربیت اسلامی مطرح شود اما بهطور معمول وقتی از مبانی تربیت اسلامی نام برده میشود، معمولاً به جنبههای فلسفی و مبانی فلسفی نگاه میشود که میتواند گاهی خطاآمیز هم باشد.
تربیت اسلامی و ایجاد بصیرت قرآنی با پرورش قوههای فهم، تشخیص و تصمیم
آموزش و پرورش چه میزان بر مبنای تربیت اسلامی طراحیشده و چقدر در این موضوع موفق بوده است؟
متأسفانه ما تئوری تربیتی مورد پسند و قبول همگانی نداریم و اساساً در حوزه تئوریپردازی چندان فعالیت نشده است. هیچکدام از تئوریهای مطرحشده در زمینه علم مورد بررسی قرار نگرفته است و نظام آموزش و پرورش انتخابی بین آنها انجام نداده است بلکه صرفاً سندهایی مانند سند تحول بنیادین نوشته شده و از داخل آن برنامههایی استخراج کردهاند.
وقتی به این اسناد نگاه میکنیم میبینیم همه آنها بسیار گنگ هستند یعنی حرفهای زیبایی گفته شده است که جنبه تئوریک ندارد و از آنها چیزی استخراج نمیشود که تسهیلگر تعلیم و تربیت باشد. مطالب این اسناد قابل تفسیر است و چیزی که قابل تفسیر باشد مبنای تئوریک ندارد. تئوری تربیتی باید کاملاً تسهیلگر عمل تربیتی باشد بههمین جهت نه برنامههای درسی و نه عمل تربیتی نمیتواند خوب شکل بگیرد و حتی سندهای بالادستی خیلی دقیق هم نداریم.
تلاش بسیاری در این رابطه انجام شده است اما این تلاشها در عمل صورت گرفته و گاهی اقدامات متشتت تربیتی به اسم تربیت اسلامی در مقابل هم و کاملاً ضد و نقیض بودهند؛ زیرا ابتدا و انتهای مشخص و مبانی درستی نداشتهاند. وقتی صحبت از تربیت اسلامی میشود هرکس بر مبنای دیدگاه خود در اینباره سخن میگوید و تعدد تربیتهای اسلامی بسیار است.
نمیتوانیم بگوییم تربیت اسلامی یعنی تربیتی که دقیقاً مورد نظر اسلام است؛ تربیت اسلامی برداشتهای متخصصین از مبانی دینی در حوزه تعلیم و تربیت است و میتواند متفاوت باشد. مکتب تربیتی اسلامی در سر جای خود اما اینکه ادعا شود آنچه که من میگویم همان تربیت اسلامی و تربیت موردنظر اسلام است، صحیح نیست بلکه هر کدام نظریات تربیتی است.
نظام تربیتی براساس نظریات تربیتی متخصصان شکل میگیرد و کسی نمیتواند ادعا کند که آنچه میگوید دقیقاً همان نظر اسلام است. دیدگاههای مختلف در جهان اسلام وجود دارد که ضد و نقیض هستند؛ میتوان نتیجه گرفت که این صحبتها حرف اسلام نیست بلکه حرف افراد است که هیچ اشکالی هم ندارد و باید صحبت متخصصان این حوزه مطرح شود.
نظام آموزشی باید بتواند از بین نظریات، انتخاب و تلفیق کند تا به یک جمعبندی برسد. با توجه به اینکه در تمام مراحل طراحی سند تحول بنیادین حضور داشتهام و مؤلف کتابهای درسی هدیههای آسمان بودهام، وقتی نگاه میکنم میبینم هنوز این تشتت وجود دارد. ظاهراً هر وقت عدهای بر سر کاری میآیند و در قدرت قرار میگیرند، اعمال نظر میکنند و این بسیار خطرناک است.
یک نظام علمی منسجم، درست و دقیق بر مبنای پالایش، پیرایش و ویرایش نظریات صورت میگیرد و نتیجه آن حاصل جمع تفکر و خرد جمعی است که متأسفانه این موضوع در کشور وجود ندارد و آموزش و پرورش و دانشگاههای ما در عمل نشان دادهاند که قدرت چنین کاری را ندارند. قاعدتاً انجام این کار وظیفه دانشگاه و مجموعههای آموزش و پرورش است.
تفاوت بین آموزش مفاهیم دینی و تربیت دینی چیست؟
وقتی صحبت از یادگیری میشود یعنی تغییر شخصیت و هویت نه تغییر رفتار؛ متأسفانه نگاه رفتارگرایانه حاکم است و این موضوع ضداسلامی است. وقتی صحبت از تغییر شخصیت و تربیت میشود عبارت است از راه رشد شخصیت؛ یعنی تغییرات نافع در شخصیت و انسان. میتوانیم آموزش را بهگونهای دیگری هم تعبیر کنیم و آن را تمهید و تدارک رشد شخصیت در نظر بگیریم؛ یعنی زمانیکه تدارک میبینیم و تمهید میکنیم، فرصتهای یادگیری نافع را ایجاد کنیم تا انسانها تربیت شوند.
تربیت اسلامی و ایجاد بصیرت قرآنی با پرورش قوههای فهم، تشخیص و تصمیم
شاید گفته شود منظور از آموزش ارائه یکسری از اطلاعات است که این تعبیر هم غلط است؛ گاهی همین اطلاعات انسانها را رشد میدهد و هر رشدی شامل مراحل و لایههای مختلفی است که یک بخش آن اطلاعات، دانش، بینش، جریان بینش در عمل انسان است. باید توجه کرد که بهگونهای آموزش دهیم که یادگیری نافع به صورت کلی رخ دهد؛ یعنی وقتی کسی میداند که فلان چیز بد یا خوب است به آن عمل کند. آموزشها برای این است که فرد بتواند مطالب را فهم کند، تشخیص دهد و براساس آن تمیز دهد سپس بتواند انتخاب کند؛ این سه مرحله را با عنوان بصیرت در تربیت اسلامی مطرح میکنیم.
اساس تربیت اسلامی پرورش قوههای فهم، تشخیص و تصمیم است؛ اگر آموزش ما مبتنی بر این سه مرحله باشد، بصیرت قرآنی که در قرآن مطرحشده و به آن رشد عقلانی میگوییم اتفاق میافتد. وقتی این مراحل ناقص باشد فقط انباشت اطلاعاتی و ذهنی رخ داده است.
تربیت اسلامی و ایجاد بصیرت قرآنی با پرورش قوههای فهم، تشخیص و تصمیم
شیوه آموزشها غلط است؛ زیرا تصور میکنیم آموزش یعنی انتقال مفاهیم در صورتی که اگر تئوری یادگیری برمبنای سازندهگرایی باشد که با مبانی اسلامی بسیار همراه و همسان است، مبانی و مفاهیم در ذهن یادگیرنده شکل میگیرد. وقتی به این موضوع باور داشته باشیم نوع آموزشهای ما تغییر میکند.
طبق تعریف اول، تربیت یعنی یادگیری نافع و معنادار. وقتی یادگیری معنادار در مدرسه رخ دهد زندگی معنادار هم ایجاد میشود و در زیست معنوی تأثرگذار است و همه بههم متصل است. باید شیوه، محتوا و همهچیز دگرگون شود تا آموزش مفاهیم دینی ایجاد شود. انتقال مفاهیم دینی به ذهن کودکان امکانپذیر نیست زیرا انتقال معنا ندارد.
تربیت دینی یعنی چه چیزی را آموزش دهیم، چگونه آموزش دهیم و در چند لایه آموزش دهیم، تا چه حد آموزش دهیم و بهدنبال تحقق چه اهدافی باشیم؛ تربیت تمام این موضوعات را درگیر میکند. وقتی میگوییم مبانی فلسفی و برنامهریزی درسی ما اشکال دارد یعنی تولید محتوا و به تبع آن موضوعات دیگر هم اشکال دارد. تصور میکنیم یادگیری و آموزش یعنی انتقال یکسری مفاهیم به ذهن آدمها بدون آنکه معنای آن مفهوم در ذهن شکل بگیرد به همین دلیل دچار خطا میشویم و سپس میگوییم توانمان نمیرسد و به موضوعات دم دستی اکتفا میکنیم.
تحقق تربیت اسلامی نیاز به افرادی دارد که تربیت یافته این مکتب باشند؛ آیا چنین ظرفیتی برای آموزش وجود دارد؟
رشد یافتهترین انسانها در تاریخ پیامبر اکرم(ص) و وجود مقدس ائمه معصومین(ع) بودند اما خود قرآن نیز میگوید اگر ما میخواستیم همه ایمان بیاورند، میتوانستیم اما چنین چیزی امکان ندارد؛ ضمن اینکه در نظام تربیتی اسلامی نیز پیامبر(ص) و ائمه(ع) کار آموزش را به افرادی سپاردند که انسانهای کاملی نیستند.
اصلاً به چنین موضوعی اعتقاد ندارم که برای تربیت اسلامی نیازمند انسانهایی هستیم که خود رشد یافته چنین تربیتی باشند. درست است که امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «کسی که خودش تعلیم ندیده است حق تعلیم دادن ندارد» یا به قولی «ذات نیافته هستیبخش کی تواند که شود هستیبخش» اما این گذاره یعنی نظام تربیتی را معطل نگه داریم تا افرادی را پرورش دهیم که بخواهند نسل جدید را براساس تربیت اسلامی آموزش دهند؛ چه کسی قرار است خود این افراد را آموزش دهد؟ با نظریه تربیتی محکم و برآمده از متون موثق اسلامی با همین ذهن بشری خودمان باید مصادیق یادگیری نافع یعنی مصادیق تربیت را تعیین کنیم و برای رسیدن به نتیجه عملی بر این مصادیق عملی کار کنیم.
مثلاً میخواهیم فرزندانمان اهل فکر و تدبر باشند؛ برای این منظور میتوان از نظریههای موجود که با اسلام منافاتی هم ندارد و بلکه کاملاً اسلامی است، استفاده کرد. مسئله این است که تئوری تربیتی متقن و محکم و برنامه درسی مبتنی بر آن تئوری و تکنولوژی آموزشی که بتواند به ما کمک کند تا از آن برنامه درسی و فعالیت یادگیری بسازد، عمق دهد، یادگیری نافع را با یادگیریهای معنادار و پایدار همراه کند، نداریم.
چندین سال است که در رابطه با این موضوعات صحبت میکنم اما کسی نبوده است که به این صحبتها توجه کند حتی افرادی که در حوزه نظریهپردازی فعالیت میکنند نیامدند که نقد کنند و بگویند که این حرفها غلط است. نظامی برای تضارب آرا و تعامل وجود ندارد و آموزش و پرورش نیز چنین نکرده و صرفاً به انجام کارهای معمول اکتفا کرده است. بنابراین ما نیازمند افراد شگفتانگیز نیستیم بلکه همین معلمان موجود هم میتوانند کار را پیش ببرند.
معلمان باید سه ویژگی که در قرآن با عنوان بصیرت از آن یاد میشود؛ یعنی توان فهم، تمیز دادن و تشخیص و تصمیمگیری را بتوانند بهصورت نسبی در لایههای مختلف آموزش دهند؛ در این صورت دانشآموز میتواند در هر زمینه تواناییهای نسبی پیدا کند و در کنار آنها جنبههای عاطفی و نگرشی او نیز تصحیح خواهد شد.
علوم تربیتی در رابطه با این موضوعات بسیار خوب بحث کرده است ولی متأسفانه خود را از دانش تعلیم و تربیتی دور کردهایم. افرادی که در حوزه تربیت اسلامی بحث میکنند حرفهایی میزنند که مردم و حتی متخصصان آموزشی هم آنها را نمیفهمند. نظریه تربیتی باید در عمل بتواند کارا باشد اگر نتواند عملیاتی شود تئوری تربیتی نیست. افراد مدعی در این زمینه بسیارند اما افرادی که بهصورت واقعی کارکرده باشند اندک هستند. تئوری تربیتی باید بتواند دستگیری کند و افراد را در عمل حرکت دهد. حتی اگر معلمی که چندان هم معتقد نیست اما مسیر را درست طی میکند؛ موفقتر از بسیاری از معلمانی خواهد بود که معتقد هستند اما مسیر درستی را طی نمیکنند.
سخن پایانی
کار اندیشمندان پیچیده کردن موضوعات است اما برای عمل، سادگی نیاز است. اگر کسی میخواهد کار تربیت اسلامی و دینی انجام دهد مهمترین نکته این است که باید به مبانی اساسی تفکر اسلامی یعنی خداشناسی، انسانشناسی و امامشناسی توجه کند.
در مورد خدا کافی است به بچهها بفهمانیم که خدا هم آفریدگار و هم پروردگار انسان است؛ اینکه خداوند را پروردگار نمیدانیم ما را در دام اندیشه و افکار شیطانی میاندازند. باید باور کنیم که خدا به ما کمک میکند و دستمان را میگیرد. توطئهای علیه مسلمانان در حال ترویج است که میگوید خدا فقط خالق شماست اما اینکه خدا، پروردگار است و دائماً در کنار انسانها در حال فیض رساندن است را فراموش کنید.
کرامت انسانی مهمترین شعار اسلام است و فرزندان ما باید این توجه کنند که اساس جهان برمبنای وجود انسان است و انسان محترم است. موضوع بعدی بحث امامشناسی و امام زمان است؛ مردم و بچهها باید توجه داشته باشند که در چه زمانی حضور دارند و زندگی میکنند؛ ما در دورهای قرار داریم که رفتهرفته میتوانیم از اول الزمان به سمت آخرالزمان قدم برداریم. یک معلم عادی با همان دانش خود میتواند بچهها را آرامآرام با مبانی اساسی و امور معنادار آشنا کند تا ذهن بچهها از روزمرگی فاصله بگیرد و در عمل بسیار مؤثر باشد.