ستاد همکاریها/ آنچه در پی می آید برشی از کتاب در مکتب فاطمه تالیف استاد علی قائمی است که درآن خطوط کلی بصیرت فاطمی در دفاع از ولایت مطلقه را تشریح نموده است
اسلام دينى است كه ما را به موضع گيرى مثبت در رابطه با جهان و واقعيت هاى آن دعوت مى كند و از ما مى خواهد در رابطه با حوادث و جريانات بى تفاوت نباشيم. حركتها و وقايعى كه در حيات بشر پديد مى آيند هر كدام بنحوى در سرگذشت ما و بشريت مؤثرند و طبعاً طرز برخورد با آن وقايع بايد مسؤولانه باشد.
اگر سياست را به معناى نوع برخورد و روابط متقابل بين مردم و هيئت زمامدار بحساب آوريم همه انسانها بايد افرادى سياستمدار باشند و در اين رابطه جنسيت مطرح نيست و فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر سزاورترين افراد براى مشاركت سياسى و حضور در صحنه سياست است.
مشى فاطمه عليهاالسلام را مى توان در چهره هاى گوناگون و متعددى ملاحظه كرد كه با تكيه بر خطوط كلى انديشه فاطمه عليهاالسلام آنها را مورد توجه قرار مى دهيم.
*اعلام حق:
از خطوط كلى سياست فاطمه عليهاالسلام اين است كه چون رسولى قصد اعلام حق را دارد و مى خواهد به ديگران برساند آنچه كه در پيش گرفته اند چگونه است؟ آيا به صواب است يا ناصواب؟ او در مسأله فدك بيش از آنكه به جنبه مالى و اقتصادى آن توجه داشته باشد به جنبه حقانيت مسأله عنايت مى كند.او مى خواهد بگويد فدك حق من است و اين حق بايد رعايت گردد. او مى خواهد با غصب حق مبارزه كند و حرمت اموال مسلمين حفظ بماند.
البته او به اين نكته آگاه است كه مسأله فدك به يك معنى غصب ولايت مطلقه است و دشمن به همين ديد و نظر آن را از فاطمه عليهاالسلام بازداشته بود. مى خواستند على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام از نظر اقتصادى به زانو درآيند و در آن صورت تيغى برّان در دست نداشته باشند.
فاطمه عليهاالسلام اعلام حق مى كند و دستگاه حاكمه را از سوء اعمال برحذر مى دارد. با روشنگرى خود و ذكر آيات مربوط به ارث سعى دارد به آنان تفهيم كند كه خلاف قرآن عملى كرده اند و كسى كه اين چنين باشد در خور حاكم اسلامى شدن نيست...
*صراحت لهجه
فاطمه عليهاالسلام در مشى سياسى صريح اللهجه است ، مطلب خود را بدون پرده با مردم در ميان مى گذارد و سعى دارد به مردم تفهيم كند در چه شرايطى هستند. و يا اگر بنا بود عيب و ايرادى را از خلفا بيان كند آن را به صراحت مى گفت و از اين باب حجّت را بر مردم و بر آنان تمام مى كرد.
او در بيان مسائل از كسى باك ندارد و از اين امر نگران نيست كه خليفه مسلمين را به استيضاح بكشاند. براى او شخصيت ظاهرى و عنوان مطرح نيست، حاكم همچون احدى از مسلمانان است، با اين تفاوت كه مسؤوليت او سنگين تر است. آنچه مهم است شايستگى و لياقت است نه نام و عنوان.
او چنان صراحت لهجه دارد كه به ابوبكر گفته بود بخدا قسم من در هر نمازى كه مى خوانم به تو نفرين مى كنم [ص 14 الامامه والسيامه ج 1.] و در بيان اين مسأله بيمى به خود راه نمى دهد، بدين نظر در حيات فاطمه عليهاالسلام و در سخنان او ابهامى وجود ندارد و يا گفتار او به گونه اى نيست كه دوپهلو و نامفهوم باشد.
* احتجاج
فاطمه عليهاالسلام در مشى و روش خود گاهى از شيوه احتجاج استفاده مى كند و از اصحاب و انصار رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله نظرخواهى مى كند، با آنها از در روشنگر و اعلام نظر وارد مى شود. همين كه فاطمه عليهاالسلام در مسجد مى ايستاد و خطبه اى مى خواند و به آيات قرآن درباره حقانيت خود استفاده مى كند خود احتجاج است.
به ابوبكر مى گويد؛ آيا درست است تو از پدرت ارث ببرى و من از پدر خود ارث نبرم؟ اين چه حكمى است كه مى كنيد مگر قرآن نگفته است سليمان از داود ارث برده است؟ چرا من از ارث محروم باشم؟ يا در داستان غصب حكومت و خلافت على عليه السلام به احتجاج مى نشيند كه مگر شما حاضر نبوده ايد كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله در غدير خم چه گفت و چه كرد؟ اينك چرا ساكت و آرام ننشسته ايد؟ در احتجاجات او در مواردى از شهود نظر مى خواست، سلمان و اباذر و مقداد و عمّار را به عنوان شاهد حقانيت خود اعلام مى كرد و آنها نمى توانستند به اين عده نسبت كذب دهند. آرى، دشمن نقشه اى سياسى براى رياست خود طرح كرد اما احتجاجات فاطمه عليهاالسلام و مشى و روش او در سياست، پايه هاى وجودى آنها را مى لرزاند.
*توبيخ
گاهى فاطمه عليهاالسلام در روش سياسى خود افرادى را كه مطلع از قضايا بوده و اينك دم فروبسته اند به محاكمه مى كشيد، آنان در مورد ملامت و توبيخ خود قرار مى داد. مى پرسيد مگر شماها در فلان قضيه حضور نداشته و مطلع نيستيد؟ اينك چرا دم فروبسته ايد؟ در بستر بيمارى خود در برابر جمعى از زنان مهاجر و انصار درباره ى غصب حق على عليه السلام آنها را سرزنش و آينده را برايشان پيش بينى كرد تا خبر آن را براى همسران خود بازگويند مضمون بيانات او اين است: و شما را چه مى شود، به خدا قسم بذرى را كشته ايد كه ميوه آن تلخ است، شاخه اى را كاشته ايد كه از آن خون خواهد باريد و روزى رسد كه در آن بيهوده كاران زيان ببينند و در مقابل اين ظلم و غضب خود را به شمشير برنده و مصيبت فوق العاده بزرگى بشارت دهيد...
همانگونه كه ملاحظه مى شود و در تمام بحث ها و اظهارنظرها سخن از حق خواهى و غصب حق دارد، از غصب خلافت و آثار شوم آن بحث مى كند هيچگاه از درد و مصيبت خود كه جانش را مى گرفت سخن به ميان نمى آورد و اين خود حاكى از عظمت روحى فاطمه عليهاالسلام است، خطبه او از اين باب ديدنى و خواندنى است نه يك بار بلكه براى چند بار .
*مشی بى اعتنائى
فاطمه عليهاالسلام در مشى سياسى خود گاهى روش بى اعتنائى و به حساب نياوردن را در پيش مى گيرد. او دختر پيامبر است، درباره شخصيت و مقام او سخنهاست و مردم بارها و بارها از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله درباره او سخنها شنيده اند و اينك اگر فاطمه عليهاالسلام كسى را مورد اعتنا قرار ندهد شخصيت آن فرد زير سؤال خواهد رفت.
بدين نظر شيخين براى اينكه افكار عمومى عليه شان تحريك نشود خواستار عيادت فاطمه عليهاالسلام مى شده اند و تقاضاى خود را مكرّر در مكرّر عرصه داشته اند ولى فاطمه عليهاالسلام آن را نمى پذيرفت و آنها براى تحقق خواسته خود به ناچار از على عليه السلام وساطت خواستند و على عليه السلام آن را از فاطمه عليهاالسلام درخواست كرد و فاطمه عليهاالسلام پذيرفت. و تازه پس از آنكه به عيادت آمدند فاطمه عليهاالسلام عملاً از آنها روى برگرداند. و با آنها حرف نزد. و قايعى كه در ايام پس از وفات رسول الله پديد آمد، همهمه ها و سر و صداهائى را كه در زمينه انتخاب خليفه به راه انداخته و بازار تبليغاتى خود را گرم و داغ كرده بودند هيچ در فاطمه عليهاالسلام اثر نگذارد، بلكه نسبت به آنها بدگمان تر و بدبين تر شد و سر و صداها را به هيچ و پوچ مى انگاشت و اين در ديده آنان بسى سنگين مى آيد.
*سياست مات كردن
فاطمه عليهاالسلام در عرصه سياسى بسى عميق تر از آن بود كه از دست زمامداران خود سر ضربه سياسى بخورد و يا آنان با نقشه كشى هاى خود بتوانند او را فريب بدهند و براى خود محملى ببندد. فاطمه عليهاالسلام مصداق اين حديث است كه مؤمن زيرك است (اَلمُؤمُن كَيِّسٌ، اَلمُومِنٌ فَطِن [حديث نبوى).]
شيخين براى تبرئه خود از ستمى كه بر فاطمه عليهاالسلام رانده بودند بالاخره با وساطت على عليه السلام به عيادت فاطمه عليهاالسلام آمدند. ولى فاطمه عليهاالسلام نقشه آنها را نقش بر آب كرد. آنها از گذشته خود تقاضاى بخشش كرده و درخواست نمودند كه فاطمه عليهاالسلام رضايت خود را اعلام دارد. فاطمه عليهاالسلام فرمود سؤالى دارم، مادام كه جواب نگوئيد با شما حرف نخواهم زد. آنها حاضر به جواب سؤال فاطمه عليهاالسلام شدند. فاطمه عليهاالسلام فرمود؛ شما را به خداى سوگند مى دهم كه بگوئيد، آيا اين سخن را از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله شنيده ايد كه فرمود: "فاطمه پاره تن من است، آنكس كه فاطمه را اذيّت كند مرا اذيّت كرده و آنكس كه مرا اذيّت كند خداى را اذيّت كرده است"
- و آنكس كه فاطمه را پس از مرگم اذيّت كند چنان است كه گوئى در زمان حياتم اذيّت نموده است و...؟ ابوبكر و عمر بى خبر از سخن بعدى فاطمه عليهاالسلام گفتند آرى، اين سخن را از پيامبر شنيديم.
فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدايا شاهد باش، كه آنها مرا اذيّت كرده و آزار رساندند
- سپس فرمود بخدا قسم ديگر با شما دو تن سخن نگويم تا اينكه پروردگارم را ملاقات كنم... و بر اين اساس آن دو را در صحنه مات كرد و ابوبكر را به گريه انداخت. [اعلام النساء - جلد 3 ص 1215.]
*برانگيختن و هشيار كردن
مشى ديگر او در سياست مشى هشيار كردن، برانگيختن و ايجاد حركت در افراد است. مردم آن روزگار چنان مرعوب دستگاه خلافت شده بودند كه بسيارى از اصول و مبانى را از دست دادند، و چنان ساكت و خاموش شدند كه گوئى خاك مرگ بر سر آنها ريخته اند.
فاطمه عليهاالسلام تصميم گرفت آنها را بيدار كند و در صورت امكان شرايطى فراهم آورد كه بر پاى خيرند و حركت و نهضت حقى را بوجود آورند. بدين نظر در مسجد خطاب به مردم كه چرا ساكتيد و خاموش مانديد، و اسم برخى از قبايل را ذكر كرد و فرمود اى جوانان قبيله ها شما را چه شد كه حركتى نمى كنيد؟ چرا اجازه مى دهيد كه احكام قرآن متروك گردد و حق را از بين ببرند؟ چرا اجازه مى دهيد كه بدعتها در اين پاى گيرد؟ و بر اين اساس اصرار داشت لااقل آنان را به اعتراض عليه غاصبان برانگيزاند.
*مشى افشاگری
او مشى مظلومانه اى را در پيش گرفت نه بدان خاطر كه اداى مظلوميت را درآورد. بلكه بدان خاطر كه او جداً مظلوم بود. زيرا او تلاش كرد ولى تلاش او به جائى نرسيد، فرياد مى زد ولى گوش شنوا كم بود و حق خواهى ها كرد ولى به نتيجه اى منجر نشد. او سرانجام سياست گريه را در پيش گرفت تا وجدانهاى بيدار متوجه صاحب گريه شوند و از رمز و راز آن بپرسند، شايد كه در اين مسير بيدارى و هشيارى ويژه اى پديد آمد. مى دانيم كه سياست گريه سياست سؤال انگيزى است، سياست افشاكننده رازهاست، سياست اعتراض است، و سياست اعلام نارضائى.
فاطمه عليهاالسلام با گريه هاى مداوم خود خصم را رسوا كرد، دشمن را به زانو درآورد، مردم را به سؤال واداشت. تا حدى كه دشمن حتى كوشيد محل گريه او را زير نظر گيرد و بنا به رواياتى سايبانى را كه در آنجا، در محل دروازه مدينه داشت از بين برد تا فاطمه عليهاالسلام در زير آن پناه نگيرد. كاروانيان، مسافران، عابران، و ديگر اقشار در برابر گريه اش وامى ماندند و كار بجائى رسيد كه پس از مرگ فاطمه عليهاالسلام همه مى دانستند او ناراضى و نسبت به آنها خشمگين بود.
*سياست پس از مرگ
فاطمه عليهاالسلام آن زن سياستمدارى است كه حتى از جنازه و مرگ خود ابزارى سياسى ساخت. دستگاه خلافت حتى از مرگ فاطمه عليهاالسلام وحشت داشت و اين وحشت او بى مورد هم نبود. مى ترسيد فاطمه عليهاالسلام موضعى اتخاذ كند كه بر رسوائى آنها بيفزايد و پيش بينى آنها درست آمد.
اينكه فاطمه عليهاالسلام وصيت كرد غَسِّلْنى فِى اللَيل وَ كفنّى فى اللَيْلِ وَصِلّ عَلَّى وَ دَفِّنى فى اللَيْل وَ لا تُعلِنْ اَحَداً [ص 75 الزهراء] ، مرا شب غسل بده، شب كفن و دفن كن، شب بر جنازه ام نماز بگذار و احدى را خبر مكن، خود سياستى عظيم است و نفرت عظيم او را به دستگاه حاكمه وقت نشان مى دهد و اين است كه طاغوت را مى لرزاند.
بويژه كه فاطمه عليهاالسلام سفارش كرده بود، مگذار آنها كه بر من ستم راندند و حق مرا گرفتند بر من نماز گذارند كه آنها دشمن خدا و رسولند [ص 137 منتهى الآمال ج 1.] و هم صرار او كه قبرش مخفى بماند خود بيان اين خواسته است كه نشانه اى از مظلوميت ابدى او در جامعه باقى باشد. او مى خواست دشمنان دوست نما معرفى گردند، ابهام ها از بعضى اذهان ديرفهم زدوده شوند و دريابند كه فاطمه عليهاالسلام چگونه مى انديشيد.