پایگاه جامع اطلاع‌رسانی
ستاد همکاری حوزه‌های علمیه و آموزش و پرورش

سلام بر آشنای غریب

وقتی امام حسن علیه السلام از هوش می رفت...

شناسه مطلب :12743
زمان انتشار: پنجشنبه 23 شهریور 1402 ساعت 12:40
وقتی امام حسن علیه السلام از هوش می رفت...

یا کریم اهل‌بیت! تو بزرگ ‌تر از آن بودی که در ذهن کوچک ما بگنجی...

سلام مولای من!...غربتت را هم از پدر به ارث برده‌ای هم از مادر، چگونه می‌شود زینت شانه‌های پیامبر باشی، خون علی و فاطمه در رگ‌هایت جاری باشد، سید جوانان اهل بهشت باشی آن وقت، این روزگار نامرد، دل به عشقت نسپارد.

 امام مظلوم من! چند بار از پشت، خنجر خورده‌ای؟! چند بار نیش سوزناک خیانت را چشیده‌ای؟! چند بار …؟ انگار قصّه غربت شما پایان ندارد! آقا! زهری که بر جگرت نشست، تنها زهر جعده نبود؛ زهر بدعتی بود که مسیر عشق را عوض کرد. وقتی که دل به این بدعت بسپرند، عجیب نیست این‌که حتی در کنار همسفر زندگیت، غریب باشی!

یا کریم اهل‌بیت! تو بزرگ ‌تر از آن بودی که در ذهن کوچک ما بگنجی.و چه زیبا  فرزند زاهد ،ساجد ،عابد و معصوم امام حسین علیه السلام در وصف عظمت های عموی معصومش این گونه می گوید؛ تا ما سبک زندگی را از مکتب نورانیت بیاموزیم.  

الإمامُ زينُ العابدينَ عليه السلام : إنَّ الحَسَنَ بنَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام كانَ أعبَدَ الناسِ في زَمانِهِ وَأزهَدَهُم وَأفضَلَهم ، وَكانَ إذا حَجَّ حجَّ ماشيا وَرُبَّما مَشى حافيا ، وَكانَ إذا ذُكِرَ المَوتُ بَكى ، وَإذا ذُكِرَ القَبرُ بَكى ، وَإذا ذُكِرَ البَعثُ وَالنُشورُ بَكى ، وَإذا ذُكِرَ المَمَرُّ عَلى الصِّراطِ بَكى ، وَإذا ذُكِرَ العَرضُ عَلى اللّه تَعالى ذِكرُه شَهِقَ شَهقَةً يُغشى عَلَيهِ مِنها ، وَكانَ إذا قامَ في صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بَينَ يَدي رَبِّهِ عز و جل ، وَكانَ إذا ذُكِرَ الجَنَّةُ وَالنارُ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّليمِ وَسأَل اللّه َ الجَنَّةَ وَتَعوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ.

امام سجّاد عليه السلام فرمود:حسن بن على بن ابى طالب عليهماالسلام عابدترين و زاهدترين و با فضيلت ترين مردم روزگار خود بود . هرگاه حج مى رفت پياده و گاه با پاى برهنه مى رفت ؛ هرگاه سخن از مرگ به ميان مى آمد مى گريست ؛ هرگاه سخن از قبر به ميان مى آمد مى گريست ؛ هرگاه سخن از قيامت و رستاخيز به ميان مى آمد مى گريست ؛ هرگاه از گذشتن بر صراط ياد مى شد مى گريست ؛ هرگاه از حاضر شدن در دادگاه عدل الهى سخن به ميان مى آمد،چنان صيحه اى مى زد كه بر اثر آن از هوش مى رفت ؛ هرگاه به نماز مى ايستاد بدنش در پيشگاه پروردگارش مى لرزيد ؛ هرگاه از بهشت و دوزخ سخن به ميان مى آمد ، مانند مارگزيده به خود مى پيچيد و بهشت را از خداوند مسألت مى كرد و از آتش دوزخ به او پناه مى برد .

منبع ؛أمالي الصدوق : ۱۵۰ / ۸

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به ستاد همکاری های حوزه های علمیه و آموزش و پرورش می باشد و استفاده از مطالب با ذکرمنبع بلامانع می باشد